جدول جو
جدول جو

معنی برون شو - جستجوی لغت در جدول جو

برون شو
راه بیرون شدن، محل خروج
تصویری از برون شو
تصویر برون شو
فرهنگ فارسی عمید
برون شو
(بِ / بُ شَ / شُو)
مخرج:
باب ورا گرامی خوانی و ننگری
تا زین سخن که گفتی باشد برون شوی.
سوزنی.
کز فلک راه برونشو دیده بود
در نظر چون مردمان پیچیده بود.
مولوی.
- برون شو کردن، مخلص یافتن:
او مجال راز دل گفتن ندید
زو برونشو کرد و در لاغش کشید.
مولوی.
-
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیرون شد
تصویر بیرون شد
راه بیرون شدن، محل خروج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیرون سو
تصویر بیرون سو
برون سو، طرف بیرون چیزی، جهت خارجی چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برون بر
تصویر برون بر
پوستی که روی میوه را می پوشاند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درون سو
تصویر درون سو
سمت درونی چیزی، طرف درون چیزی یا جایی، جهت داخلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برون سو
تصویر برون سو
طرف بیرون چیزی، جهت خارجی چیزی
فرهنگ فارسی عمید
(شَ / شُو)
برونشو. برون شد. بیرون شد. مخرج. دررو. مخلص. علاج. چاره. رهایی:
یک جرعه می کهن ز ملکی نو به
وز هرچه نه می طریق بیرون شو به.
خیام.
کرد کارش را کسی، بیرون شوی
در درون ره دادش و بستدجوی.
عطار (منطق الطیر ص 204).
دیده ام در خون دل شد ز آرزوی روی تو
نیستش بیرون شوی دیگر کنون گو می گری.
جرفادقانی.
و شما متحیر مانده و هیچ بیرون شوی نمی بینید. (کتاب المعارف). رجوع به برون شو شود
لغت نامه دهخدا
(دَ شَ / شُو)
مدخل. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، جانب انسی. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(بِ / بُ شُ)
مخرج. محل بیرون شدن. بیرون شد:
چو نظم مدح تو آغاز کردم اندر وقت
به من نماید راه برون شد و انجام.
سوزنی، به شده از بیماری. ج، براء. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از برونشو
تصویر برونشو
راه بیرون شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برون شدن
تصویر برون شدن
بیرون شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیرون شد
تصویر بیرون شد
خروج بیرون رفتن، مخرج محل خروج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیرون سو
تصویر بیرون سو
برون سو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیرون شو
تصویر بیرون شو
راه بیرون شدن مخرج محل خروج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برون زد
تصویر برون زد
آفلرمان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درون شد
تصویر درون شد
ورود
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بدون شک
تصویر بدون شک
بی گمان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برون زا
تصویر برون زا
Externality
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بدون بو
تصویر بدون بو
Odorless
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بدون شک
تصویر بدون شک
Doubtlessly, Inarguably, Unarguably, Undoubtedly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بدون شک
تصویر بدون شک
без сомнений , безспорно , бесспорно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بدون بو
تصویر بدون بو
без запаха
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از برون زا
تصویر برون زا
экстерналии
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بدون شک
تصویر بدون شک
zweifellos, unumstritten, unbestreitbar
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بدون بو
تصویر بدون بو
geruchlos
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از برون زا
تصویر برون زا
Externalität
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بدون شک
تصویر بدون شک
без сумнівів , безсумнівно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بدون بو
تصویر بدون بو
без запаху
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از برون زا
تصویر برون زا
зовнішність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بدون شک
تصویر بدون شک
bez wątpliwości, niewątpliwie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بدون بو
تصویر بدون بو
bez zapachu
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از برون زا
تصویر برون زا
eksternalność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بدون شک
تصویر بدون شک
毫无疑问地 , 毋庸置疑地 , 毫无争议地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بدون بو
تصویر بدون بو
无味的
دیکشنری فارسی به چینی